برادرم(از دانشگاه انصراف میدهد، در نزاع خیابانی دو نفر را میکُشد، به ماریجوانا روی می آورد.)

مادرم نیم ساعت بعد: پسرم درو باز کن برات چایی آوردم.


من (لیوانِ حاوی آبرنگم چند روز روی کابینت بوده)

اولین حرف مادرم بعد از دو روز قهر، وقتی دارد در را به رویم می بندد چون دارم راهی دیار غربت میشوم: خدافظ.

و حالا که دو روز تا پایان حجم اینترنتم باقی مونده، چطور مصرفش کنم که خدا رو خوش بیاد؟

و خدای من، چقدر دلتنگ وبلاگنویسی میشم هی

در باب پسردوستیِ مادران ایرانی

روی ,روز ,مادرم ,رویم ,بندد ,قهر، ,روز قهر، ,دو روز ,از دو ,قهر، وقتی ,وقتی دارد

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سامانه های اطلاعاتی فناوری تدبیرگران آهار منتظران مینای مهتاب محصولات شوینده باشگاه کیوکوشین کاراته صالحین دراکولا وبلاگ رسمی کانال گپ فیلم در پیام رسان گپ بلوچ یار سینگانی تابان مارکت